محل تبلیغات شما



چقدر غم انگیز است که به این شعر برسی:

نه در غربت دلم شاد  و نه میلی در وطن دارم»

این روزها تنفس در هوای وطن به جای اکسیژن ،

ناامیدی به سلولهای پیکر اجتماع می برد

و به جای دی اکسید کربن ،

ته مانده امید ، که با سخت جانی در سلولها تنیده بود

را جدا میکند .

همه عجیب رو به انتهاییم.

هر دم و بازدم مرا به قهقرا میکشد.

به قول اخوان  اینجا :هوا بس ناجوانمردانه سرد است».

اندوه آبان تا ابد همراه یاخته های من خواهد ماند.

آبانی که از هر دی ماهی سردتر بود سوزان تر بود

واز هر بهمن ماهی خونین تر بود

آتشی که بنزین افروخت، توان گرم کردن نداشت و فقط سوزاندن میدانست.

تمام وجودم مانند فرهاد کولبر چهارده ساله یخ زده است

واحساسم در دمای نامعلوم بی اعتدالتی فریز گشته.

بی پایان.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

☂روزها در انتظار باران☂ سید مهدی طالقانی اصفهانی